چنانکه مشهوراست و در نقلهای سینه به سینه آمدهاست بْرزو یکی از نوادگان انوشیروان، قرنها قبل از ظهور و بروز اسلام، کاریز(قنات) بجد را جاری ساخت و بنای این دیار کهن را که در آغاز به نام خود او بْرزو نامیده می شد؛ پی نهاد. در طول قرون و اعصار متمادی و سالیان درازی که بر این دیار تاریخی گذشت؛ همزمان با تحوّل و تطوّر زبان و فرهنگ مردم این سرزمین نام آن نیز، دچار تطوّر شده و نهایتاً به شکل امروزی خود (بجد) درآمد. نگاهی به اسناد مکتوب و مدارک تاریخی موجود بیانگر اینستکه حداقل از هشتصد سال پیش تا کنون در نام بجد تغییری رخ نداده است. هرچند در برهه هایی از زمان بعلّت کثرت وجود علمای برجسته و تراز اول و اولیاء الهی و استقامت سرسختانه و مردانه اهالی آن در ورای باروهای بلند قلعه ایمان و علم در برابر حکّام جور که با سوءاستفاده از قدرت، قصد واداشتن آنها به دستکشیدن از باورها و مرامشان داشتند؛ به برج اولیاءالله اشتهارداشته است. مشهور است که همزمان با فتح خراسان در زمان خلافت سومین جانشین پیامبربزرگ اسلام jحضرت عثمان ذیالنورین(رض) مردم بجد با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و از این رو سه تن از یاران پیامبراکرم j که مدفن آنها در بجد قرار دارد؛ در بجد مستقر شدند و بجد را بعنوان مرکز فعالیتهای تبلیغی خود برگزیدند
بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 10
کل بازدید : 138154
کل یادداشتها ها : 126
گنه کرده سوی تو باز آمدم تهی کیسه و پر نیاز آمدم
درون رشحه رشحه برون ریش ریش دو زانو نشسته سر افکنده پیش
مرا مایه نبود که سودا کنم زبانم نیارد خدایا کنم
خدایا به پیش تو شرمنده ام اگر روسیاهم تو را بنده ام
تو خود آگهی زآنچه من کرده ام نه بر کس که بر خویشتن کرده ام
خدایا به فریاد این بنده رس که جز تو امیدی ندارد به کس
کس او را انیس و مدد کار نیست به جز تو امیدش به دیّار نیست
روا نیست او را چنین وا رهی در این ور طه ی هول تنها نهی
تو راضی مشو شر مساری کشم به پیرانه سر بار و خواری کشم
شعر از مرحوم منوچهر مطیعی